آخرت

دنیا چه قدر زود گذره

آخرت

دنیا چه قدر زود گذره

روزگار


روزگارا,

که چنین سخت به من می نگری,

باخبر باش که پِژمردن من آسان نیست,

گرچه دلگیرم از دیروزم,

گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند,

لیک باور دارم

دل خوشی ها کم نیست! 

زندگی باید کرد....!

عدل علی

زنى در زمان خلیفه دوم اعتراف به زنا کرد و اصرار داشت تا حدّ زنا بر او جارى گردد و از عذاب الهى در اءمان باشد. خلیفه دوم نیز براى مجازات زن فرمان داد. حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود : از او بپرسید چرا و در چه شرائطى مرتکب شد؟ زن گفت : در بیابان تشنه در راه ماندم ، از دور چادرى دیدم ، وارد شدم تقاضاى آب کردم و آن مرد نداد و قصد تجاوز داشت که از خیمه بیرون آمدم ، امّا بار دیگر تشنگى مرا بى تاب کرد که چشمانم سیاهى مى رفت ، در این حالت به گناه تن دادم . امام على علیه السلام فرمود: (این همان مورد اضطرار است که در قرآن کریم حدّ آن برداشته شد، او را رها کنید.)

************************************************** ************
منصور بن حازم مى گوید :
در محضر امام صادق علیه السلام بودم که مردى نزد آن حضرت علیه السلام آمده پرسید :
مردى با زنى ازدواج کرده و قبل از آن که با او همبستر شود، زن مرده است ، آیا مى تواند با مادرش ازدواج نماید؟
امام على علیه السلام فرمود :
شخصى از ما چنین کرده و مانعى در آن نیافته است ؟
من عرضه داشتم :
فدایت شوم ! تنها افتخار شیعه به حکمى از امام على علیه السلام است .
در این مسئله ابن مسعود اظهار نظر کرده و آن را اجازه داد است ، پس نزد حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام آمده و حکم مسئله را از آن حضرت جویا شد.
امام على علیه السلام به او فرمود :
این حکم را از کجا گرفته اى ؟
گفت از آیه قرآن :
وَ رَبائبُکُمُ اللاتى فى حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُم اللاتى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ(77)
((و حرام شد براى شما دختران زن که در دامن شما تربیت شده اند اگر با زن مباشرت کرده باشید.))
آنگاه حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام به او فرمود :
حرمت ازدواج با دختران یک زن در آیه مقیّد به دخول است ، و لیکن آیه حرمت ازدواج با مادر زن :
((وَ اُمَّهَاتِ نِسَائِکُمْ))
((و حرام شد بر شما مادر زن ))
مطلق است و مقیّد به دخول به دختران آنان نمى باشد.(78)
************************************************** **********
جلال الدین سیوطى در باب ((شهادت الامکنة )) از ابوسعید خدرى روایت مى کند که :
من با خلیفه دوم به حج رفتم چون طواف کرد آمد حجرالاسود را استلام کند، گفت :
من مى دانم که تو سنگى هستى نه مى توانى ضرر برسانى و نه منفعتى دارى و اگر رسولخدا را نمى دیدم که تو را مى بوسید و استلام مى کرد نه ترا مى بوسیدم و نه استلام مى کردم .
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در پاسخ او فرمود:
اى عمر این چنین قضاوت نکن ، این سنگ هم نفع مى رساند و هم ضرر.
خلیفه دوم گفت :
یا ابالحسن آیا دلیلى بر این هست .
حضرت فرمود :
اینک کتاب خداست که مى فرماید:
وَ اِذا اءخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرّیَّاتِهِمْ وَ اشْهَدَهُمْ عَلى اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى
((چون خداوند تعالى آدم ابوالبشر را خلق کرد پشت او را مسح نمود و از ذریّه بنى آدم عهد و پیمان گرفت به ربوبیّت خود و عبودیّت آنها
و آن عهد و میثاق را در کتابى نوشت و به این سنگ خورانید، سپس به آن سنگ فرمود شهادت بده در روز قیامت به ایمان و وفاء هرکس که در دنیا به زیارت تو آمده است و شهادت بده بر کفر و شرک هرکس که متمکن بوده است که ترا زیارت کند و نکرده است .))
سپس فرمود :
من شنیدم از رسول خدا که فرمود:
حجرالاسود در روز قیامت مى آید و با زبان فصیح و بلیغ ، شهادت دهد براى هر کس که او را بوسید و مسح نموده است ،
(اقرارا بوحدانیة اللّه و اعترافا بما فرضه اللّه )
و شهادت دهد بر ضرر کسانى که او را زیارت نکردند.
پس بدان اى عمر که این سنگ هم نفع مى رساند و هم ضرر.
پس خلیفه دوم گفت :
اَعُوذُ بِاللّهِ اِنْ اَعی شُ فى قَوْمٍ لَسْت فی هِمْ ی ا اَبَاالْحَسَن .(82)
((به خدا پناه مى برم از اینکه در میان قومى زندگى کنم که على بن ابیطالب در آن نباشد.))
************************************************** *******
در زمان حکومت حضرت على علیه السلام در یکى از روزها که مردم در محکمه عدالت حضرتش اجتماع کرده بودند ناگهان ده نفر جوان مسلح ، زن جوانى را احاطه کرده بودند و به محضر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام آوردند،
جوانان که بر صورت نقابى داشتند، نقاب ها را برداشتند و شرط تحیت و احترام را به جا آوردند و جالب توجّه این که این جوانان همه شبیه یکدیگر و دخترى که همراهشان بود شباهت کامل به آنان داشت ،
در این میان که همه در شگفتى ماندند.
جوانى که از همه بزرگتر بود به سخن آمد و گفت :
یا امیرالمؤ منین ! ما همگى فرزندان یک پدر و مادریم .
و به سوى دختر جوان اشاره کرد و گفت :
(واین زن ) تنها خواهر ماست که او را چون جان عزیز مى داشتیم و از بیم آن که مبادا شوهرش دهیم و قدرش را نشناسد او را به همسرى ندادیم ، و این راز را با او در میان نهادیم که ما همگى در راه تاءمین رفاه تو کوشش خواهیم کرد و هرچه خدا به ما دهد در پاى تو مى ریزیم به شرط آن که ازدواج نکنى ،
خواهر ما به خواهش ما تن داد و شوهر نکرد، اما پس از مدّتى پیمان خود را از یاد برد و راه خیانت را پیشه کرد و امروز که مى بینید از راه نامشروع آبستن شده است و آبروى ما را در میان قوم و قبیله مان برده است ، که چند تن از برادران قصد قتل او را داشتند تا لکه ننگى که به دامنشان آمده با خون گلویش شستشو کنند، ولى من و چند تن از برادران دیگر آنها را از اجراى این تصمیم بازداشتیم و صلاح دیدیم ماجراى خود را به محضر شما عرضه داریم و علاج این مشکل را از راءى حکیم و فکر قویم شما بخواهیم .
امّا آن دختر که به ظاهر حامله بود هر گناهى را انکار مى کرد و از این اتّفاقى که برایش پیش آمده بود، اظهار بى اطّلاعى مى کرد.
امام على علیه السلام فرمان داد تا قابله محل را خبر کنند.
قابله آمد، حضرت به او فرمود تا زن جوان را به خلوت ببرد و مقدارى لَجَن و خزه تازه در طشتى بزرگ بریزد وآن دختر را بر روى طشت بنشاند، و نتیجه آزمایش ‍ خود را به آن حضرت اطّلاع دهد.
قابله ، فرمان امیرالمؤ منین علیه السلام را به کار بست و پس از انجام آن آزمایش ، عرض کرد :
من این کار را کردم ، پس از چند لحظه خون و خونابه اى در میان طشت جارى شد و بعد از آن دیدم زالوى بزرگى از رَحِم دختر به درون طشت آمد و به دنبال آن نیز مقدارى خون و خونابه فرو ریخت و برآمدگى شکم دختر به حال طبیعى برگشت .
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود:
راز کار این دوشیزه پاکدامن آن است که نوبتى پس از دوران حیض براى غسل به چشمه اى رفته و براى شستشوى خود در میان چشمه نشسته بود که در آنجا زالویى در رَحِم او وارد شده و از خون درونش تعذیه مى کرد تا شکم او را به صورت زن حامله در آورده است ، و اکنون که بوى (( لَجَن )) و (( خَزه )) تازه به آن زالو رسید از رَحِم سرازیر شده و به درون طشت آمد، و بدانید که این راز از اسرار و علومى است که پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله به من آموخته است

مناجات


گفتم : خسته ام

گفت:* لا تقنطوا من رحمة الله *
"از رحمت خدا نا امید نشوید ."(زمر
/53)

گفتم:انگار مرا فراموش کرده ای ؟

گفت: *فاذ کرونی اذکرکم*" مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم."(بقرة/152)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت:*وما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ*"تو چه می دانی ! شاید موعدش نزدیک باشد"(احزاب/63)

گفتم: تو بزرگی ونزدیکیت برای من کوچک خیلی دوره! تا ان موقع چکار کنم؟
گفت:*و اتبع  ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله*" کارهایی را که بهت گفتم انجام بده وصبر کن تا خدا خودش حکم کند.(یونس/109)

گفتم: تو خدایی وصبور ! من بنده ات هستم وظرف صبرم کوچک است...یک اشاره کنی تمامه!
گفت"*عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم*"شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشد!."(بقرة/216)

گفتم: انا عبدک الذلیل الضعیف...اصلآچطور دلت میاد؟

گفت:* ان الله باالناس لرئوف الرحیم*" خدا نسبت به همه ی مردم مهربان است"

گفتم: دلم گرفته

گفت: * بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا*" (مردم به چی دلخوش کردن؟) باید به فضل ورحمت خدا شاد باشند)"(یونس/58)

گفتم: اصلآ  بی خیال! توکلت علی الله

گفت:* ان الله یحب المتوکلین*"خدا آنهایی را که توکل می کنند دوست دارد."(آل عمران /159)

گفتم: خیلی چاکریم ! ولی این بار  انگار گفتی که حواست رو خوب جمع کن یادت باشه:

گفت:* و من الناس  من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخرة ذلک هو الخسران المبین *
" بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می کنند. اگر خیری به آنها برسد امن آ رامش پیدا می کنند واگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان شوند رو گردان می شوند . به خودشان در دنیا وآخرت ضرر می رسانند."(حج
/11)

گفتم:چقدر احساس تنهایی می کنم

گفت:*فانی قریب*" من که نزدیکم"(بقره/186)

گفتم: تو همیشه نزدیکی من دور کاش می شد به تو نزدیک شوم

گفت: واذکر ربک فی نفسک تضرعآ وخیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال ولا تکن من الغافلین *

"هر صبح وعصر پروردگارت را پیش خودت با تضرع و خوف و با صدای آهسته یاد کن و از غافلان مباش"(اعراف/205)

نا خواسته گفتم: الهی وربی من لی غیرک

گفت:* الیس الله بکاف عبده*"خدا برای بنده اش کافیست"(زمر/36)

گفتم در برابر این همه مهربانیت چه کنم؟گفت:*یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرآ کثیرآ *و سبّحوه بکرة واصیلآ* هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور و کان بالمومنین رحیمآ*"ای مومنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح وشب تسبیحش کنید او کسی است که خودش و فرشته هایش برشما درود می فرستند تا شما را از تایکیها به سوی نور بیرون برند خدا نسبت به مومنین مهربان است."(احزاب/41/42/43)

گفتم:غیر از تو کسی را ندارم 

گفت: *نحن اقرب الیه من حبل الورید*"از رگ گردن به انسان نزدیکترم."(ق/16)
گفتم: ...


گفت: ...

مردان چشم چران


سلام

پیامبر اکرم(ص) فرمودند :هرکس در خانه همسایه خود به نامحرم نگاه نماید خداوند او را با منافقان که به دنبال ناموس زنان هستند در آتش داخل می کند ونمی میرند تا دردنیا رسوا شده و عورت اینگونه افراد را در آخرت برای مردم آشکار می کند .و هر کس چشمان خود را از راه حرام از زنی پر کند خداوند با میخ های آتشین ، دو چشم او را پر می کند و در آتش بسر خواهد برد تا خداوند تبارک و تعالی میان مردم حکم نماید آنگاه فرمان داده میشود که به آتش برده شود . ( داستانهای موضوعی ، کاظم سعید پور، ص۱۰۹ با اندکی تلخیص)

ctth5jv3tysgql3fjyx.gif

تهمت و افترا گناهی نابخشودنی

ر مورد تهمت و افترا باید گفت که بدترین و نازیباترین نوع دروغ هستند. و حتی شاید بتوانیم  آنرا بدتر از قتل بدانیم. چه قتل  فقط گرفتن جان است و تهمت و افترا آبرو و حیثیت را هدف قرار می دهد که چه بسا به قتل نیز منجر گردد.

از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرموده اند:

 

«من بهت مؤمنا او مؤمنة و قال فیه بما لیس فیه، اقامه الله عز و جل، على تل من‏نار، حتى یخرج مما قال فیه»  مستدرک الوسائل‏ج 9، ص، ح 10444


«کسى که به مرد مؤمن یا به زن مؤمنه ای ، تهمت‏بزند و در باره‏اش چیزى بگوید که در او نباشد، خدایش بر تپه‏اى از آتش، نگاه مى‏دارد، تا از عهده آن چه گفته، بر آید.»

 

تهمت ، گناهى نابخشودنی است که جز به رضایت قربانی بخشوده نمی شود. افترا و تهمت، از عاجز بودن افترا زننده ‏ریشه مى‏گیرد. شخصی  که بخواهد دشمنى کند، ولى از همه چیزدستش کوتاه باشد و نتواند هیچ گونه سلاحى در دست‏بگیرد، از این‏اسلحه نا جوانمردانه استفاده مى‏کند.

 

التماس دعا


توبه بدکاران قبول …..

او پای ثابت مجالس گناه بود روزی  از کوچه ای می گذشت  صدای ناله مردم را شنیده  کنجکاو  شد یکی از همراهان را فرستاد جویای علت شود . رفت اما بازنگشت نفر دوم هم همچنین سومی را با تاکید اینکه زود برگردد  فرستاد . برگشت وگفت : خانم !  این صدا ناله و  ماتم بدکاران و گناهکاران است .

زن گناهکار چون وارد خانه شد واعظی در حال موعظه بود و این آیه را تفسیر می نمود :

  إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً  *  وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً (آیات 12 و 13 سوره فرقان )

هنگامى که این آتش آنان را از مکانى دور ببیند، صداى وحشتناک و خشم آلودش را که با نفس‏زدن شدید همراه است مى‏شنوند.  و هنگامى که در جاى تنگ و محدودى از آن افکنده شوند در حالى که در غل و زنجیرند، فریاد واویلاى آنان بلند مى‏شود!

شعوانه بسیار متاثر گفت : من یک روسیاه درگاهم ، اگرتوبه کنم ، حق تعالی توبه مرا قبول می کند ؟

واعظ گفت : خدای تعالی تو را می بخشد  اگر چه گناه تو مثل شعوانه باشد .

سر به زیر انداخت و گفت شعوانه منم و توبه کردم

شعوانه توبه کرد و مشغول عبادت پروردگار شد روزی در بدن خود نگاه کرد دید را ضعیف و لاغر شده  گفت :آه آه !دراین دنیا به این نحو گداخته شدم نمی دانم در آخرت چگونه خواهم بود در این حال ندایی شنید : دل خوش دار و ملازم درگاه ما باش ، تا روز قیامت ببینی حال تو چگونه خواهد بود .

او در اثر توبه راستین خود یکی از اولیا شد ودر مجالس مردم را موعظه می نمود

http://fekrejavan.ir/?p=848


زنان آخر زمان

حضرت علی (علیه السلام) فرمودند :  در  آخر زمان و نزدیک برپایی قیامت زنانی ظاهر میشوند که زینت های خود را در معرض تماشای همگان می گذارند زنانی که بدن های شان برهنه است ، از دین خدا بیرون رفته و  به فتنه ها و فساد داخل شده اند و حرام های خدا را حلال و روا می دارند ، انان در ناپاکی دنیا غوطه ور میشوند  و در آتش سوزان درزخ ، جاوید  می مانند (کلام نور ، نادر مهربان ، انتشارات مهربان ،  سال 1377 ، ج 3 ، ص48)

قهرمانان جنگ درون

به طور معمول انسان های موفق در جهان خارج آنهایی هستند که در مدیریت درونشان به موفقیت دست یافته اند و پیروز جنگ بیرونی کسی است که قبلا در جنگ با درون خود به پیروزی رسیده است. و در مقابل آنها که نتوانسته اند خود را مدیریت کنند،از کنترل و هدایت عوامل بیرونی نیز باز مانده اند.در مدیریت استعدادها و توانمندی ها مرحله اول شناخت عوامل موفقیت و نیز نقاط ضعف انسان است و مرحله بعدی پی ریزی راهکارهای عملیاتی برای رسیدن به این هدف و نیز یافتن راه های برای حذف عوامل مزاحم و تقویت نقاط ضعف.
        در نگاه دین آنها که برای موفقیت همه جانبه خود تلاش می کنند مجاهد و رزمنده نامیده می شوند چه آنها که در مصاف با درون خویشند و چه آنها که با موانع خارجی در حال مبارزه اند.آنها که اهل مبارزه نیستند مجبورند به آنچه دیگران برایشان آماده می کنند تن بدهند و طبعا کم نیستند آنها که برای رسیدن به خواسته هایشان برای انسان ها نسخه می پیچند و ایشان را اهل برنامه می کنند.
        تا وقتی مبارزه نباشد پیروزیی در کار نخواهند بود و کسى که از این میدان پیروز و سر بلند بیرون نیاید، به موقیت نائل نمى‏شود بلکه از بازندگان عرصه تجارت خواهد بود.حتی گاهی مبارزه با درون از مبارزه با بیرون مهمتر و تاثیرگذار تر است چرا که شاید بتوان از عوامل بیرونی فرار کرد و فضا را تغییر داد اما منِ انسان چیزی است که نمی توان از او فرار کرد مگر این که او را با خدای خویش معامله کنی.
        در دنیای پیرامونمان شاهد افراد بیشماری هستیم که در مصاف با عوامل بیرونی موفقیتی نسبی به دست آورده اند اما در برابر خواسته های درونشان همچون کودکی 5 ساله درگیرند و گاهی هم بد زمین می خورند. و نکته جالب قضیه این است که تا وقتی برنامه ای برای مدیریت درون نداشته باشیم به همان شیطنت و خودخواهی و سرکشی بدوی خود باقی خواهد ماند؛حتی اگر مراحل بالای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و علمی را هم طی کرده باشیم.
        در نگاه دینی مجموعه عواملی که باعث موفقیت انسان می شود فضیلت و آنچه مانع موفقیت و بلکه باعث شکست و انحطاط او می شود رذائل تعریف می شود. اما طبیعتا برای کسب فضیلت و دوری از رذائل در مرحله اول نیازمند شناخت و جداکردن این دو از هم هستیم. عمده مشکلی که در عصر آهن و سیمان داریم شباهت زیاد فضائل و رذائل به هم در نگاه ابتدایی است...



منابع:
        اصول کافی , ج 1, کتاب العقل والجهل
        نهج‏البلاغه/حکمت/ 237
        اصول کافی ج 5 کتاب الجهاد باب وجوه الجهاد

شرایط تعویض مرجع تقلید و بقا بر میت

شرایط تعویض مرجع تقلید :

 با سلام :

اگر شخصی از مرجعی تقلید کرد بعد از مدتی از طریقی علم پیدا کرد مرجع دیگری از او دانشمندتر(اعلم ) است  باید به مرجع اعلم تر رجوع کند و به اصطلاح مرجع تقلید خود را عوض کند. اگر علم پیدا نکرد که دومی اعلم است  نمی تواند مرجع خود را عوض کند.(1)

معیار تشخیص مرجع اعلم (مرجع تقلید):

1 خود انسان صاحب تشخیص باشد . مثل این که صاحب تشخیص باشد مانند طلبه که مدت ها درس خوانده و در درس مراجع شرکت کرده و می فهمندکدام مرجع اعلم است .

2 دو نفر متخصص و خبره ـ در صورتی که معارض نداشته باشند ـ بگویند فلان مجتهد دارای شرایط است .

3 در بین اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود مجتهد یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.(2)

‌مرجعی را که می خواهید از او تقلید کنید، باید اعلم (داناتر) و با تقوا و عادل باشد. اگر از این سه راه نتوانستید تشخیص دهید از هر مرجعی که بین طلاب علوم دینی بین مردمِ متدین مشهورتر به علم و تقوا است تقلید نماید.(3)

با توجه به رحلت ایت الله بهجت (ره) مقلدان ایشان باید اقدام به انتخاب مرجع جدید کنند مگر اینکه بخوتاهند بر معظم له باقی بمانند که در این صورت نیز نیاز به اجازه یکی از مراجع فعلی هست .

مراجعی که بیشتر مورد توجه هستند، عبارتند از: آیات عظام: سیستانی،خامنه ای، وحید خراسانی،‌مکارم شیرازی، زنجانی، ‌نوری همدانی، صافی گلپایگانی ، سبحانی ، جوادی عاملی و ... .

--------------------------------------------------------------------

1)      توضیح المسائل مراجع , ج 1 ص 23

2)      توضیح المسائل مراجع , ج 1 مسئله 3

3)      توضیح المسائل مراجع , ج 1 ص 23 مسئله 3